ژاپن کشور متفاوتی هست که با همه کشورهایی که گردشگرها برای تفریح انتخاب میکنند فرق داره. حتی علاقمندانش هم متفاوت هستند و تنها عده خاصی برای سفر ژاپن رو انتخاب میکنند. من عاشق سفر به جاهای متفاوت و لمس فضاهای تازه هستم، و ژاپن یک مقصد ناب برای افرادی مثل منه.
تورهای ژاپن معمولا ترکیبی هست و من یک تور ۹ روزه با ترکیب چهار شب توکیو، سه شب اوساکا و دو شب هاکونه رو انتخاب کردم که عید پارسال برگزار شد و بهترین زمان سفر به ژاپن هم بهار هست که همه چیز در این کشور در اوج زیبایی خودشه. پرواز ما با ایرلاین ترکیش بود و به استانبول میرفت که در اونجا حدود سه ساعت توقف داشت و بعد با یک پرواز طولانی از استانبول به توکیو میرسیدیم. ناگفته نماند ما آریاکیاسفر رو برای تور ژاپن انتخاب کردیم.
کل این مسیر دقیقا یک روز طول کشید و درحالیکه ساعت ۴:۳۰ صبح تهران رو ترک کردیم ساعت ۸:۳۰ صبح روز بعد به فرودگاه توکیو رسیدیم.اگرچه با ورود اول صبح به ژاپن اولین روز تور رو کاملا در اختیار داشتیم، اما به قدری خسته بودیم که بعد از کنترل پاسپورتها و مدارک و گرفتن چمدانها به هتل رفتیم و تا بعد از ظهر از اتاقهامون بیرون نیومدیم! بعضیها توی فرودگاه سیمکارت خریدند و بعضیها مثل من به خدمات وایفای هتل بسنده کردند.
در بدو ورود ما به توکیو اولین چیز عجیب و کمی ترسناک(!) این بود که استفاده از اوپراتور انسانی خیلی کم دیده میشد و بسیاری از کارها توسط دستگاههای غولپیکر و پیشرفته انجام میشد. حتی کنترل پاسپورت ژاپنیها هم با دستگاه انجام میشد و فقط ما گردشگرهای ورودی باید از باجههای با اوپراتور انسانی استفاده میکردیم.
برای رفتن به مرکز شهر روشهای مختلفی مثل قطار تندرو و تاکسی وجود داشت اما ما ترانسفر داشتیم که در تمام مدت اقامتمون در توکیو با برنامهای مشخص در اختیار تور بود. بعد از ظهر روز اول همگی در لابی هتل جمع شدیم و آماده برای اولین گشت شهری شدیم. توکیو از پرجمعیتترین شهرهای جهان با طیف وسیعی از دیدنیهاست، چه عاشق طبیعت بکر و دریاچه و کوهستان باشید و چه بهدنبال بازدید از معابد و سایتهای تاریخی، در توکیو به وجد خواهید آمد!
در مسیر رفتن به قصر امپراطوری The Imperial Palace شلوغی شهر و تعداد سرسام آور افرادی که در پیادهروها تردد میکردند توجه ما رو جلب کرده بود و این حجم از انسان در همه جای شهر رو عجیب میدونستیم. اما عجیبتر از اون تمیزی بیش از حد شهر، قانونمندی و نظم و احترام بود که با وجود این حجم از جمعیت در تمام اماکن برقرار بود.
به کاخ امپراطوری رسیدیم و برخلاف تصورمان که کسی در آن نیست، راهنما گفت که اینجا خانه امپراطور و خانوادهاش است. به جز ساختمانهای اداری و مسکونی اجازه بازدید از باغ و سایر فضاها رو داشتیم. کاخ امپراطوری ژاپن به قدری وسیع بود که هرکجا میایستادی انتهای مسیر دیده نمیشد. در اطراف باغ پلهای سنگی زیبایی روی خندقها ساخته شده بود که در گذشته برای حفاظت از این محل در جنگ از آنها استفاده میشده.
حوض بزرگ و تفریحی، پارکهای نزدیک ساختمان کاخ و درختان پوشیده از شکوفه گیلاس از جذابیتهای طبیعی باغ بودند. به جز اینها که به قدری بزرگ و زیاد بودند که زمان زیادی از بازدید رو به خودشون اختصاص دادند، از موزه هنرهای زیبای سلطنتی که در این مکان بود هم دیدن کردیم و انواع لباسها و اشیای ارزشمند ژاپنی رو که متعلق به صدها سال پیش تا دوران معاصر بودند رو دیدیم.
نزدیک غروب با اینکه همه فرصت نکرده بودیم همه جای قصر رو ببینیم، با خانه امپراطور و آن سقفهای شیبدارش خداحافظی کردیم و برای خوردن شام به یک رستوران معروف در همان حوالی رفتیم.اگرچه غذاهای ژاپنی کمی چالشبرانگیزند اما من دوست داشتم همهچیز رو امتحان کنم. راهنما خیلی درباره غذا هشدار داده بود و بر حسب تجربهاش در هر رستورانی به ما غذاهای نزدیکتر به فرهنگ و ذائقه ایرانی رو معرفی میکرد. با این حال خیلیها به خصوص خانمهای همسفر ما میلی به امتحان کردن غذا در ژاپن نداشتند و تا پایان سفر با نصیب شدن این توفیق اجباری و رژیم سالادخوری چندکیلویی لاغر هم شدند!
راهنما گفت امروز به معبد سنسوجی The Sensō-ji Temple قدیمیترین معبد ژاپن میرویم و بعد از آن از پارک و باغ وحش اوئنو Ueno Park and Zoo بازدید میکنیم که در اون موزه، آکواریوم و معابد متعدد هم هست. تا همینجا همه نگاهی از سر تعجب با چشمهای گشادشده به هم کردیم و گفتیم ژاپن عجب جای عجیبیه! موزه و معبد داخل باغ وحش!
معبد سنسوجی میزبان رویدادهای فرهنگی اجتماعی بزرگ در توکیو و محل برگزاری کارناوالهای این شهر هست. معبد بودایی مجلل و زیبا که همه رو یاد سریال جومونگ و داستانها سلطنتی شرقی میانداخت. شکوهمندی معماری ژاپنی با المانهای خاص خودش که برجستهترین اونها سقفهای شیبدار با لبههای قوسی هست در این معبد به اوج زیبایی خودش رسیده بود. شکل کلی معبد با کمی دقت به یک فانوس بزرگ کاغذی قرمز میماند. این معبد علاوه بر برگزاری مراسم فرهنگی و فستیوال های ژاپن، در ساعاتی از روز به نیایش و مراسم مذهبی اختصاص داشت.
باغ وحش یا بهتر بگیم پارک چندمنظوره اوئنو مقصد بعدی ما بود که بعد از ناهار برای دیدن اون رفتیم. پارکی بیانتها که تمام راهروهای وسیع در اون از دو طرف با درختان بلند و شکوفههای گیلاس احاطه شده بودند و همهچیز مثل توصیف بهشت در کتابها و فیلمها بود... دیدن پانداهای دوستداشتنی، قایقسواری داخل دریاچه و جزیره کوچک با فانوسهای برنزی بیشمار از جمله چیزهایی بود که در این پارک به تماشای اونها نشستیم و لذت بردیم.
امروز برای خرید و گردش در خیابانهای شهر به محله گینزا میرویم. گینزا Ginza District در نگاه اول بهخصوص اگر هوا تاریک باشد شبیه میدان تایمز نیویورک است؛ بزرگ، شلوغ، نورانی و همیشه بیدار. به خاطر اینکه شبهای گینزو حال و هوای خوشایندی دارد، پیشنهاد لیدر این بود که قبل از آن به چهارراه شیبویا Shibuya بریم که چهارراه پرماجرا و جذابی برای فیلم و سریالبازها هست.
علاوهبر اینکه توی این چهارراه فرصت دیدن لوکیشن فیلم (سریع و خشن) رو دارید، میتونید انتهای همین خیابان از مجسمه (هاچیکو) هم دیدن کنید که از روی داستان واقعی فیلم هاچیکو ساخته شده و یادآور لحظات رمانتیک اون فیلم زیباست. چهارراه شیبویا جز مهمترین جاهای دیدنی توکیو و یک جور نماد برای این شهرهست که با خطوط عابر پیاده متعدد و طولانی شناخته میشه و برای گشتن توریستها مغازههای جذاب، غذاهای خیابانی و رستورانهای مختلفی داره.
ناهار ژاپنی رو که خوردیم به سمت گینزا رفتیم و توی مسیر راهنما مثل تمام این روزها جلوی اتوبوس ایستاده بود و توضیحات لازم رو در مورد گینزو میداد. گفت این محله پر از مراکز تجاری بزرگ و شعب معتبر برندهای مطرح مد و فشن و لوازم خانگیه که از گشتن در اون سیر نمیشید. علاوه بر این کافه و رستورانهایی هم داره که اگر خسته و گرسنه شدید میتونید یه قهوه یا کیک بخورید.
وقتی رسیدیم با انبوهی از تبلیغات شهری پر زرق و برق و بیلبوردهای غولآسا مواجه شدیم و بیشتر از اینکه نگاهمون به جلو باشه در آسمونها برای دیدن تصاویر رنگارنگ و خوندن تبلیغات و نوشتهها سِیر میکردیم. بهترین برندهای لوازم آرایشی، بهترین گالریهای صنایع دستی، بهترین ساعتفروشیهای لوکس و زیباترین ساختمونها رو در گینزا دیدیم و کمی هم سوغات ژاپن و لوازم شخصی خریدیم.
امروز برای رفتن به اوساکا مقصد بعدی ساعت ۱۶:۳۰ بلیط قطار داشتیم و اتاقهای هتل رو هم باید قبل از ۱۲ تحویل میدادیم. پس عملا تنها کاری که میشد برای استفاده از این چند ساعت کرد این بود که یا به محله آکیهابارا Akihabara بریم که بهعنوان محله الکتریکی شناخته میشد و مرکز تکنولوژیها و بازیهای رایانهای بود، یا منطقه ناکامگورو Nakameguro رو انتخاب کنیم که فروشگاههای لوکس و رستورانهای باکلاس داشت و در امتداد رودخانه مگورو توکیو بود.
گزینه دومی به راهآهن هم نزدیکتر بود، اینجا بهجز یکی از همسفران ما که زن و شوهری با پسر نوجوانشان بودند گزینه دوم رو ترجیح میدادند اما طبیعتا همسفر نوجوانمان دلش میخواست از پایتخت گِیمینگ دنیا دیدن کنه. بههرحال راهی رودخانه مگورو شدیم و چون پرواز برگشت ما از توکیو بود راهنما به نوجوان ناراضی قول داد روزی که به توکیو برگردیم قبل از رفتن به فرودگاه اون رو به آکیهابارا ببره.
بهار در سراسر توکیو کشیده شده بود و رودخانه مگورو انگار بیشترین سهم رو از اون برده بود. شاخههای مملو از شکوفههای گیلاس از دو طرف رودخانه عریض و طویل مگورو که در نهایت به خلیج توکیو میریخت سر براورده بودند و همه کولهها رو زمین گذاشته و محو تماشای این منظره شده بودند. بهار توکیو بیش از حد زنده، سرحال و پررنگ بود و به هر طرف نگاه میکردی طبیعت یک جور متفاوتی دلبری میکرد. تا اوساکا ۲.۵ با قطار راه بود و ما قبل از رفتن به راهآهن برای ناهار ساندویچ خوردیم که تا شب گرسنه نمونیم.
ما به همراه تور بودیم و همه چیز برای ما از قبل برنامهریزی شده و آماده بود، اما با ورود به راهآهن متوجه شدیم همه کارها با سریعترین و راحتترین شکل ممکن انجام میشه و خبری از صف بلیط، معطلی و چونه زدن نیست. با وجود دهها دستگاه الکترونیکی فوق سریع (!) هرکس بهسادگی برای هر مسیری که میخواست بلیط تهیه میکرد، پول پرداخت میکرد و سوار قطار میشد. جمعیت مسافران زیاد بود؛ اما هیچکس از خطوط مشخص شده پا رو فراتر نمیگذاشت و بعد از بازشدن درها هم یکی یکی، با فاصله و منظم سوار میشدند. اینها همه من رو یاد تهران میانداخت!!
قطار سریع میرفت و در ایستگاههای خیلی کمی توقف داشت. توی راه مسافران ژاپنی یکی درمیون کتاب میخوندند و به ندرت میدیدی کسی گوشی دستش باشه یا با هم حرف بزنند. ساعت ۱۹ رسیدیم اوساکا. تا رسیدیم هتل، جاگیر شدیم و شام خوردیم روز اول عملا گذشته بود و برنامههای بازدید از فردا شروع میشد.
اوساکا یک شهر بندری و قطب اقتصادی ژاپن محسوب میشه که راههای ارتباطی و کانالهای آبی زیادی داره، برای همین تقریبا تمام چشماندازها یک جایی به آب ختم میشد.
امروز به دو قلعه و معبد مهم میریم که هر دو از قدیمیترین معابد و جاذبه های اوساکا هستند و اونها رو نماد این شهر میدونند. قلعه اوساکا Osaka Castle و معبد شیتنوجی Shitenno-ji. قلعه اوساکا با حدود نیم قرن عمرش یک بنای ۵ طبقه به سبک معماری ژاپنی بود که شبیه بقیه معبدها و کاخهاشون بود با این تفاوت که رنگهای بهکاررفته در اون به جای قرمز، رنگهای کهربایی، سبز پستهای و کرمی بود. حالت معماری قلعه با درختان سوزنی اطرافش خیلی هماهنگ بود و هر دو با زاویههای تند و تیز در کنار هم جذاب به نظر میرسیدند.
در تصور من و فکر کنم همه ایرانیها ژاپن یک کشور پیشرفته در صنعت و تکنولوژی بود که همهچیز در اون ماشینی و رباتی و مکانیکیه و همهجای اون رو برجهای بلند و آسمانخراشها فرا گرفته، برای همین دیدن این همه پارک و رودخانه و شکوفه رو اصلا انتظار نداشتم! تمام قلعهها و معابد با فضاهای سبز و باغهای بهشتی احاطه شده بودند و این حجم از زیبایی طبیعت از تصور ما خارج بود.
معبد شیتنوجی از اون معابدی بود که توی سریالهای چندصد قسمتی ژاپنی دیدیم. معبدی سلطنتی که در اون قسمتهای متعددی از جمله بیمارستان، کلاسهای درس و داروخانه وجود داشت. اینجا محل نیایش راهبها و یک مکان مذهبی خیلی آرام بود که برای ورود به اون نیازی به تهیه بلیط نبود اما اگر قسمتهای داخلی معبد رو میخواستیم ببینیم باید هزینه پرداخت میکردیم.
توی ژاپن بهخصوص توی معابد و مکانهای رسمی و مذهبی، طرز لباسپوشیدن آدمها خیلی جذاب بود. لباسهای چندلایه صاف و بلند خانمها، صندلهای مخصوصی که بهنظرم راهرفتن با اونها به جز برای خودشون خیلی سخت بود و موهای لخت و مرتب، اونها رو شبیه به عروسک یا مجسمه میکرد. با اونها که عکس میگرفتیم به خاطر پوست صورت صاف و بدون چروک و چشم و ابروهای خاصشون کنار صورت ما که حالات بیشتری در قسمتهای مختلف چهرهمون دیده میشه باعث میشد اینطور به نظر برسه که با مجسمههای تزیینی عکس گرفتیم!
طبق برنامه امروز به آکواریوم کایوکان اوساکا Osaka Aquarium Kaiyukan که از بزرگترین آکواریومهای دنیاست میریم. راهنما توی مسیر توضیحات جالبی میداد و میگفت ژاپن به کودکان خیلی اهمیت میده و برای اونها مراکز تفریحی تخصصی و حرفهای زیادی ساخته، دیزنیلند توکیو، باغ وحش تنوجی اوساکا، آکواریوم اوساکا و بسیاری جاهای دیگه که حتی برای ما بزرگترها هم جذاب و نوستالژیکه اما خب از حوصله و مدتزمان محدود این تور خارجه.
آکواریوم اوساکا که در ۸ طبقه ساخته شده شگفتانگیزترین آکواریومی بود که تا حالا دیده بودم و دیدن والهای ۵متری و کوسههای خندان از اون فاصله واقعا ترسناک بود. اینجا پر از نمایشگاههای مختلف بود که در هر کدوم حیوانات خاصی در محیط مناسب نگهداری میشدند. هر بخش این مجموعه نشوندهنده قسمتی از اقیانوس و زندگی آبزیان بود که به بهترین شکل ممکن به نمایش گذاشته شده بود. بعد از حدود ۳ ساعت گشتن در این دنیای زیر آب، همه بیرون ساختمان جمع شدیم تا برای رفتن به مقصد بعدی آماده بشیم.
مقصد بعدی ما یکی از جالبترین مکانها در این سفر بود، موزه خانه و زندگی Osaka Museum Of Housing And Living. حتی اسمش هم جالبه، جایی که همهچیز درباره زندگی روزمره ژاپنیها خیلی زنده و ملموس به تصویر کشیده شده بود.
شغل ژاپنیها در روزگاران دور و تحولاتی که هر شغل پیدا کرده، نحوه زندگی دستهجمعی و تغییرات اون با گذشت زمان و شکل لباس پوشیدن، غذا خوردن، آموزش و هرچیزی که به روند پیشرفت بشر مربوط هست در مورد ژاپنیها به شکلی واقعی، قابل درک و با جزئیات نشون داده شده بود. فردا صبح زود قرار بود عازم آخرین مقصد در ژاپن یعنی هاکونه hakone بشیم و با قطار سریعالسیر حدود ۴ ساعت در راه خواهیم بود.
هاکونه شهری کوهستانی با چشمانداز بینظیر کوه فوجی هست که بیشتر بهخاطر جاذبههای طبیعی که داره مشهوره. همچنین این شهر، شهر چشمههای آب گرم در ژاپن هست و اگر در سفر به ژاپن این گزینه رو نادیده بگیرید امتیاز کل سفر رو از دست دادید.
نیمی از روز اول در هاکونه به بازدید از دریاچه آشی Ashi Lake و تفریح در اون گذشت که واقعا شگفتانگیز بود. دریاچه آشی دریاچهای با منظره پسزمینه کوهستان بود که یکباره به خودت میومدی و میدیدی برای لحظات طولانی به اون خیره شدی. اگر قایقها در حال رفت و آمد نبودند، سکون دریاچه با نمای کوه در پشت سرش شبیه عکس بود.
قبل از اینکه از تماشای دریاچه سیر بشیم، باید برای حرکت به سمت موزه روباز هاکونه The Hakone Open-Air Museum آماده میشدیم و این باعث شد همه سریع عکسهای آخر رو بگیرند و راه بیفتیم. بازدید از موزه روباز تجربه جدید و جذابی بود که تا به حال هیچکدام از ما نداشتیم و برای رسیدن به اون هیجانزده بودیم.
این موزه در یک فضای وسیع سر باز برقرار شده بود و بیش از۱۰۰ اثر مدرن و معاصر از هنرمندان نامی مثل پیکاسو، هنری مور و آگوست رودن در اون بود. آثار با حجم و اندازههای اغلب بزرگ و چشمگیر بودند که دیدن اونها از نزدیک در میان طبیعت یک هارمونی زیبا ایجاد میکرد و خیلی حس خوبی داشت. علاوهبر این نمایشگاههای موقتی مختلف هم در محوطه بودند که میشد از اونها هم دیدن کنیم.
راهنمای تور امروز ما رو به موزهای برد که با تمام موزههای معمول فرق داشت، موزه شیشه هاکونه Hakone Venetian Glass Museum. ابتدا وارد یک باغ شدیم که ساختمان موزه در اون قرار داشت. این تقریبا تم اصلی تمام سایتهای دیدنی در ژاپن بود که در میان باغ بنا شده بودند. ساختمان موزه به سبک ونیزی ساخته شده بود و مجسمههای کریستالی حیرتانگیز در اطراف اون دیده میشدند. لیدر در توضیحاتش گفت رنگ مجسمهها در فصلهای مختلف تغییر میکنه که خب این هم در نوع خودش جالب بود.
اواکودانی Owakudani درهای اسرارآمیز و سورئال در هاکونه است که بعد از موزه به اونجا رفتیم. قبل از رسیدن به دره راهنما توصیه اکید داشت که مسیر پیادهروی همانقدر که زیباست ناهموار هم هست و حواسمان باشد تماشای اطراف منجر به تلو خوردنمان نشود. پیاده شدیم و برای یک پیادهروی نسبتا طولانی در منطقه آتشفشانی دره اواکودانی به راه افتادیم.
آخرین زمان فعالیت این کوه صدها سال پیش بود اما هنوز در جای جای دره گازهای گوگرد در هوا پراکنده میشد و بوی نامطبوعی در منطقه به مشام میرسید. چشمههای آب گرم و دریاچههای داغ و جوشان هم از دیگر جاذبههای این ناحیه بودند که خیلی از ما رو برای ساعاتی سرگرم کردند و خاطرات جالبی از آنها داریم. یکی از جالبترین این خاطرات مربوط به تخم مرغهایی هست که در این منطقه به فروش میرسید و همراه با اونها افسانه یا خرافهای دهان به دهان میگشت.
این تخممرغها در شرایط خاص نگهداری شده بودند و رنگ اونها تحت تاثیر گوگرد سیاه شده بود، اما ژاپنیها معتقد بودند هرکس از این تخممرغها نوش جان کند تا ۷ سال به عمر او افزوده خواهد شد! این یا یک کلک تجاری بود که به توریستها میزدند یا مثل خیلی از خرافات و افسانههای ژاپنی خودشان هم به آن باور داشتند. القصه، هیچکدام از ما تمایلی به استفاده از ترفند افزایش عمر با تخم مرغ نداشتیم.
امروز آخرین روز از سفر است که باید برای برگشت به توکیو آماده شویم و بعد از حدود 9 روز مسافرت دوباره طی پروازی طولانی به تهران برگردیم. مسیر هاکونه به توکیو کوتاه بود و با قطار سریعالسیر در کمتر از دو ساعت به توکیو رسیدیم. چیزی که کمتر در مورد اون صحبت شد زبان ژاپنیها بود ما کلا هیچ چیز از اون رو متوجه نمیشدیم.
جمعیت زیاد ژاپن از لحاظ انگلیسی حرف زدن به دو دسته تقسیم میشد که یا خیلی خوب انگلیسی میدونستند یا هیچ کلمه انگلیسی بلد نبودند. معمولا جوانترها در ژاپن انگلیسی بلد بودند اما سرعت بالای ادای کلمات و لهجه نامفهومی داشتند که کار رو دشوار میکرد.
ژاپن مملکتی پرجمعیت بود که همه چیز حتی کوچکترین جزئیات در آن به دقت مدیریت میشد. این مدیریت، سرعت و دقت توقف ناپذیر معلوم نبود از کجا آمده. قدرت اقتصادی، اجتماعی و علمی ژاپنیها در همه چیز حیرتآور بود، اونها همه مهارتها رو بهخوبی میشناختند و در اون تبحر داشتند! این سفر یکی از متفاوتترین و اعجابانگیزترین سفرهای من بود که نگاه من رو به خیلی از چیزها تغییر داد.
دیدگاه ها:
maryamhosseini
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
مطالب آموزنده ای بود