سفر با تور ۷ روزه زوریخ همراه با آریا کیا سفر، چیزی فراتر از یک تعطیلات معمولی بود؛ انگار وارد جهانی دیگر شدم. شهری که ترکیبی از دقت سوئیسی، طبیعت خیرهکننده و فرهنگی غنی را در خود جایداده است. هر روز، پر از کشف و لحظاتی ناب بود؛ از قایقسواری روی دریاچه زوریخ تا لمس صدای مهیب آبشار راین و طعم ناب شکلاتهای دستساز.
برنامهریزی دقیق و خدمات حرفهای آریا کیا، باعث شد تنها دغدغهام لذتبردن از این سفر باشد. حالا، زوریخ برایم نه فقط یک مقصد، بلکه مجموعهای از خاطرات زنده است که همیشه با من خواهند ماند.
هواپیمایم بهآرامی روی باند فرودگاه زوریخ نشست، و من در دل به خودم گفتم: "این شروع یک قصه متفاوت است." زوریخ از همان ابتدا با هوای تمیز و نظم بینقصش به من خوشامد گفت. هتلم، هتل سوئیس کرستال، در نزدیکی دریاچه زوریخ قرار داشت. بعد از یک چای گرم در لابی هتل، به گشتوگذار در خیابان بانهوفاشتراسه رفتم. پر از فروشگاههای شیک و ساعتهای سوئیسی بود که هر کدام داستانی از دقت و هنر در خود داشتند. شب را با یک شام لذیذ در رستوران کرونهال گذراندم. غذای اصلی، یک روشتی سوئیسی، ساده اما بینظیر بود.
صبح با قدمزدن در خیابانهای باریک و سنگفرش شده شهر قدیمی شروع شد. این بخش زوریخ پر از کلیساهای تاریخی و ساختمانهای رنگارنگ بود. در کلیسای گروسمونستر، با معماری باشکوهش، چنددقیقهای سکوت کردم و از نور رنگارنگ شیشههای قدیمی لذت بردم. ناهار را در کافهای کوچک و محلی خوردم؛ سوپ سبزیجاتی که با نان تازه سرو شد. بعدازظهر را در کنار دریاچه زوریخ گذراندم. قایقی کرایه کردم و روی آبهای آرام شناور شدم. نسیم ملایم و منظره کوههای آلپ در پسزمینه، روزی بهیادماندنی رقم زد.
زوریخ به طبیعتگردی معروف است، و این روزم را به کاوش در کوه اوتلیبرگ اختصاص دادم. با قطار به قله رسیدم، و منظره شهر زیر پایم، با دریاچهای که میدرخشید، نفسگیر بود. چند ساعتی را در مسیرهای پیادهروی گذراندم و از هوای تازه کوهستانی لذت بردم. ناهار در رستوران اوتلیبرگ لژ بود، جایی که غذاهای محلی با طعمی طبیعی و تازه سرو میشد. عصر، خسته اما شاد به هتل برگشتم و در لابی با یک فنجان شکلات داغ خودم را گرم کردم.
این روز به کشف موزههای زوریخ اختصاص داشت. صبح در موزه هنر زوریخ، مجموعهای بینظیر از آثار هنرمندان اروپایی، از مونک تا ونگوگ، را تماشا کردم. بعدازظهر به موزه ملی سوئیس رفتم؛ جایی که تاریخ و فرهنگ این کشور را از نزدیک دیدم. برای ناهار، به رستورانی با غذای سنتی رفتم و فوندو پنیر سفارش دادم. طعم پنیر داغ با نانترد، تجربهای بود که نمیتوان آن را فراموش کرد.
یکی از زیباترین روزهای سفرم با بازدید از آبشار راین رقم خورد. با قطار از زوریخ به این مقصد زیبا رسیدم. صدای مهیب آب، نیروی طبیعت را به یادم آورد. سوار قایق شدم و تا نزدیکی آبشار رفتم؛ حس قدرت و طراوت آب زیر پوستم دوید. در نزدیکی آبشار، رستورانی کوچک پیدا کردم و غذای محلی سوئیسی به نام زوفیک سفارش دادم. عصر، در قطار بازگشت به زوریخ، غرق در آرامش بودم.
روز ششم را به گشت در بازارهای زوریخ اختصاص دادم. از فروشگاههای لوکس بانهوفاشتراسه تا بازارهای محلی در ویادکت آرکید، همهجا پر از جذابیت بود. چند بسته شکلات دستساز سوئیسی، یک ساعت کوچک و یک جعبه چای کوهی خریدم. ناهار را در کافهای سنتی خوردم و با شیرینی معروف سوئیسی، بریتلای، از خودم پذیرایی کردم. عصر به کنار دریاچه رفتم و غروب آفتاب را تماشا کردم.
آخرین روز، آرامتر از روزهای قبل شروع شد. صبحانهای مفصل در هتل خوردم؛ شامل کروسان تازه، مربای خانگی و قهوه سوئیسی. کمی در پارک نزدیک هتل قدم زدم و لحظاتی در کنار دریاچه نشستم. حس میکردم زوریخ به من درسهایی از نظم، آرامش و زیبایی داده است.
وقتی هواپیمایم بلند شد، آخرین نگاه را به کوههای آلپ و شهر پرنور زوریخ انداختم. این ۷ روز، نه فقط یک سفر، بلکه تجربهای عمیق از زندگی بود که همیشه در قلبم خواهد ماند.
دیدگاه ها:
هنوز دیدگاهی برای این مقاله نوشته نشده است. اولین دیدگاه را شما بنویسید.